ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

دانستن ارزش کار



 

جنگ جهانی اول مثل بیماری وحشتناکی ، تمام دنیا رو گرفته بود.

 یکی از سربازان به محض این که دید دوست تمام دوران زندگی اش در باتلاق افتاده و در حال دست و پنجه نرم کردن با مرگ است از مافوقش اجازه خواست تا برای نجات دوستش برود و او را از باتلاق خارج کند . مافوق به سرباز گفت : اگر بخواهی می توانی بروی ، اما هیچ فکر کردی این کار ارزشش را دارد یا نه ؟ دوستت احتمالا مرده و ممکن است تو حتی زندگی خودت را هم به خطر بیندازی حرف های مافوق اثری نداشت، سرباز به نجات دوستش رفت. به شکل معجزه آسایی توانست به دوستش برسد، او را روی شانه هایش کشید و به پادگان رساند افسر مافوق به سراغ آن ها رفت، سربازی را که در باتلاق افتاده بود معاینه کرد و با مهربانی و دلسوزی به دوستش نگاه کرد و گفت :من به تو گفتم ممکنه که ارزشش را نداشته باشه، دوستت مرده! خود تو هم زخم های عمیق و مرگباری برداشتی سرباز در جواب گفت: قربان ارزشش را داشت منظورت چیه که ارزشش را داشت!؟ می شه بگی؟ سرباز جواب داد: بله قربان، ارزشش را داشت، چون زمانی که به او رسیدم هنوز زنده بود، من از شنیدن چیزی که او گفت احساس رضایت قلبی می کنم. اون گفت: " جیم .... من می دونستم که تو به کمک من می آیی" خیلی وقت ها در زندگی ارزش کاری که می خواهی انجام بدی بستگی به این داره که چه طور به مساله نگاه کنی جسارت داشته باش و هرآن چه را قلبت می گوید انجام بده اگر به پیام قلبت گوش نکنی، ممکن است بعد ها در زندگی دچار پشیمانی شوی.

نظرات 3 + ارسال نظر
صهبانا یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 10:20 ق.ظ http://sahbana.blogsky.com

سلام
بابت اتفاقی که پیش آمده بوده متاسفم ... انشاءالله که بهبودی کامل یافته باشید.
خوشحالم که دوباره مطالب شما را می خوانم . مثل همیشه
زیبا و تاثیر گذار . متشکرم
پیروز و عزتمند باشید.

ممنونم از لطفتون خیلی بزرگوارید نمیدونم چرا شما برام حکم دوستان کودکیم را دارید

ستوده یکشنبه 30 بهمن‌ماه سال 1390 ساعت 04:18 ب.ظ

سلام ندای مهربانم خوبی عزیزم.
چه حرف زیبایی زد اون سرباز .
همیشه انسان باید به ندای قلبش گوش دهد زیرا قلب هرگز دروغ نمیگوید

واقعا همینه عزیز دلم

فریناز دوشنبه 1 اسفند‌ماه سال 1390 ساعت 08:39 ب.ظ

سلام ندا جون
کجایی بانو؟

حال و احوال؟

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد