دو آتش نشان وارد جنگلی می شوند تا آتش کوچکی را خاموش کنند .
آخر کار وقتی از جنگل بیرون می آیند و میروند کنار رودخانه
صورت یکی شان کثیف و خاکستر است و صورت آن یکی به شکل معصومانه ای تمیز .
سوال : کدامشان صورتش را می شوید ؟
اشتباه کردید !!!
آن که صورتش کثیف است به آن یکی نگاه می کند و فکر میکند
صورت خودش هم همان طور است.
اما آن که صورتش تمیز است می بیند
که سرتاپای رفیقش غبار گرفته است
و به خودش می گوید : حتما من هم کثیفم ، باید خودم را تمیز کنم .
از کتاب زهیر پائولو کوئیلو
حالا فکر کنیم چندین بار اتفاق افتاده؟؟
که دیگران از رفتار بد ما و یا ما از رفتار بد دیگران
به شستشو و پالایش روح خودمان پرداخته باشند و یا باشیم
وقتی فرد مقابل ما مهربان و خوب و دوست داشتنی نیست
یه کمی باید به خودمون شک کنیم.
سلام خیلی متن زیبایی بود متاسفانه خیلی ها نگاهی به درون خودشون نمی اندازند و فقط عیب رو در دیگران می بینند
درضمن بابت راهنمایی هایی که کردی خیلی ممنونم و با اجازت لینکت کردم
عزیزی
سلام
مطلب زیبایی بود
این راجع به سیاستمداران هم صدق می کنه ؟!
چی بگم شاید
نه تو می مانی
نه اندوه
و نه هیچ یک از مردم این آبادی
به حباب نگران لب یک رود قسم
و به کوتاهی آن لحظه شادی که گذشت
غصه هم خواهد رفت
آن چنانی که فقط خاطره ای خواهد ماند
لحظه ها عریانند
به تن لحظه خود جامه اندوه مپوشان هرگز
تو به آیینه، نه، آیینه به تو خیره شده است
تو اگر خنده کنی او به تو خواهد خندید
و اگر بغض کنی، آه از آیینه دنیا که چه ها خواهد کرد
گنجه دیروزت
پر شد از حسرت و اندوه و چه حیف
بسته های فردا، همه ای کاش ای کاش...
ظرف این لحظه ولیکن خالیست
ساحت سینه پذیرای چه کس خواهد بود
غم که از راه رسید
در این سینه بر او باز مکن
تا خدا یک رگ گردن باقیست
تا خدا هست، به غم وعده این خانه مده
مرسی عزیزم از نوشته زیبات