ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

ندای زندگی

اینجا خانه مجازی من است. از این به بعد مطالبی در مورد تغییر نگاهمان به زندگی خواهم نوشت.

قسمت کردن



روزی مردی برای خود خانه ای بزرگ و زیبا خرید. حیاطی بزرگ با درختان میوه داشت.


در همسایگی او خانه ای قدیمی بود که صاحبی حسود داشت.


 که همیشه سعی می کرد اوقات او را تلخ کند و با گذاشتن زباله کنار خانه اش و ریختن آشغال آزارش می داد


یک روز صبح خوشحال از خواب برخاست  همین که به


ایوان رفت دید یک سطل پر از زباله در ایوان است. سطل را تمیزکرد ، 


برق انداخت و آن را از میوه های تازه و رسیده حیاط خود پر کرد تا برای همسایه ببرد .


وقتی همسایه صدای در زدن او را شنید خوشحال شد و پیش خود فکر کرد 

 

این بار دیگر برای دعواآمده است 


 وقتی در را باز کرد مرد به او یک سطل پر از میوه


های تازه و رسیده داد و گفت:


هر کس آن چیزی را با دیگری


قسمت می کند که از آن بیشتر دارد.


 

 

نظرات 3 + ارسال نظر
سمانه دوشنبه 23 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 02:33 ب.ظ http://parastesh1.blogsky.com

بار الها...

در این روز درهای فضلت را بر من بگشا...

برکاتت را بر من فرود آر...

و مرا در بدست آوردن موجبات رضایتت موفق بدار...

انشالله

زهرا پنج‌شنبه 26 مرداد‌ماه سال 1391 ساعت 11:05 ب.ظ http://www.romantic6370.blogsky.com/

سلام نداجان
داستان قشنگی بود
ای کاش ما هم میتونستیم به همین اندازه مهربون و بخشنده باشیم

کاش اما همه زندگی ما شده قصه

فریناز یکشنبه 5 شهریور‌ماه سال 1391 ساعت 09:07 ق.ظ http://delhayebarany.blogsky.com

ای وللللللللللللللللل

خیلی قشنگ بود ندا جون

برای نمایش آواتار خود در این وبلاگ در سایت Gravatar.com ثبت نام کنید. (راهنما)
ایمیل شما بعد از ثبت نمایش داده نخواهد شد