مرد نماز راشکست
وگفت:مردک! درحال رازو نیاز باخدا بودم تو چگونه این رشته را
بریدی؟
مجنون لبخندی زد و گفت:عاشق بنده ای
هستم و تو را ندیدم و تو عاشق خدایی و مرا
دیدی!
وای بر عشق ما!!!!
دلنوشته:
دوستان عزیزم عذر خواهی میکنم نتونستم این روزها سرتون بزنم خیلی گرفتار بودم
به زودی دونه دونه میآیم در وب هاتون سرتون میزنم