مارها قورباغه ها را می خوردند و قورباغه ها غمگین بودند..
قورباغه ها به لک لک ها شکایت کردند..
لک لک ها مارها را خوردند و قورباغه ها شادمان شدند..
لک لک ها گرسنه ماندند و شروع کردند به خوردن قورباغه ها..
قورباغه ها دچار اختلاف دیدگاه شدند..
عده ای از آنها با لک لک ها کنار آمدند و عده ای دیگر خواهان باز گشت مارها شدند..
مارها باز گشتند و همپای لک لک ها شروع به خوردن قورباغه ها کردند..
حالا دیگر قورباغه ها متقاعد شده اند که برای خورده شدن به دنیا می آیند..
تنها یک مشکل برای آنها حل نشده باقی مانده است..
اینکه نمی دانند توسط دوستانشان خورده می شوند یا دشمنانشان!
مهم اینکه که خورده میشن و فرصت زندگی کردن ازشون صلب میشه.
حالا به نظر تو بعد از خورده شدن براشون فرقی هم میکنه که کی اونا رو خورد؟
مرسی که مطالب منو پیگیرید
این مطلبتم جالب بود///
ببینم تو کتاب قلعه ی حیوانات رو خوندی؟ اثر جرج اورنر هستش برنده جایزه نوبل شده...
اگه نخوندی حتما بخون مطمئنم خیلی خوشت میاد
جالب وقابل تامل بود